کد مطلب:36082 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

دنباله روی از صالحان











(و الاحد بما مضی علیهالاولون من آبائك و الصالحون من اهل بیتك)

«و پیروی كردن از راهی پیشینیان از پدران تو و خاندان صالح و شایسته تو بر آن راه بودند و بدان راه رفته و گذشتند»

در این قسمت فرزند عزیز خود را وادار به پیروز از آباء گذشته و سلف صالح

[صفحه 95]

شریف خود می فرماید و مقصود از این بزرگان، حضرت عبدالمطلب و ابوطالب و حمزه و جعفر و دیگران و چه بسا كه مقصود خود آنحضرت و وجود مقدس رسول اكرم صلی الله علیه و آله سلم باشد هر چند با ملاحظه جملات بعدی خالی از كلام و اشكال نیست ولی آن بزرگوار حتما مقصود هستند كه بعضی از آنان از آباء و اجداد بزرگوار امام حسن به شمار می آیند مانند حضرت ابوطالب و بعضی از آنان از صالحان و شایستگان دودمان و فامیل آنحضرت می باشند مانند حمزه و جعفر و دیگران سلام الله علیهم اجمعین.

آنچه در اینجا بخوبی استفاده می شود شایستگی آن بزرگواران برای اقتداء جامعه به آنان است آنان در این حدند كه می توانند قدوه و مقتدای امت باشند.

اكنون بنگرید شخصیتی مانند ابوطالب كه به فرموده ی امیرالمومنین در آن پایه از عظمت است كه صلاحیت و شایستگی امامت جامعه را دارد و باید بزرگان دین به او اقتدا كنند با كمال تاسف چنان مورد هتك و جسارت عده ای از اهل سنت قرار گرفته كه او را كافر خوانده اند و با كمال بی ادبی تصریح به عدم ایمان او كرده اند.

و در تفسیر جلالین در ذیل آیه ی شریفه: «و هم ینهون عنه ویناون عنه و ان یهلكون الا انفسهم ما لا یشعرون»[1].

میگوید: گفته شده كه این آیه درباره ابوطالب نازل شده كه از اذیت و آزار كردن به رسول الله نهی می كرد ولی ایمان به آن حضرت نمی آورد.

و متاسفانه از روایات و تواریخ استفاده می شود كه این اتهام بزرگ و نابخشودنی را در مواقع مختلف وارد كرده و روی آن اصرار داشته اند و گاهی قلوب ائمه طاهرین را ناراحت و جریحه دار نموده و در حضور آنان یا به وسیله نامه این نسبت ناروا را به جد بزرگوارشان حضرت ابوطالب داده اند.

ابان بن محمد می گوید: به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام نوشتم: جانم فدای شما من در ایمان ابوطالب به شك و تردید افتاده ام امام علیه السلام در پاسخ نوشتند:

[صفحه 96]

«بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد فمن یتبع غیر سبیل المومنین نوله ما تولی انك ان لم تقر بیمان ابی طالب كان مصیرك الی النار»[2].

بعد از حمد و ثنای خداوند، كسیكه راهی جز اه مومنین بجوید وی را به را ضلالتی كه بر گزیده واگذاریم راستی اگر تو مقر به ایمان ابوطالب نباشی مسیر و برگشتت به سوی آتش است.

و یكی از مسائل كه امامان معصوم علیهم السلام روی آن پافشاری داشتند همین مسئله اثبات ایمان ابوطالب است كه روایات عدیده ای از آنان در این باره وارد است.

و این مطلب مایه ی تاسف است كه شخصیت و الامقامی كه اسلام ببركت وجود پاك او و وجود فرزند گرانقدر او امیرالمومنین علیه السلام رونق گرفت مورد چنین توهین عظیمی واقع شود و ائمه علیهم السلام ناچار باشند كه برای دفاع از شخصیت والای او به پا خیزند و اوقاتی را صرف چنین مطالبی كنند.

ابن ابی الحدید نیز این بحث را مطرحكرده و در آخر می گوید: ان من قرا علوم السیر عرف ان الاسلام لو لا ابوطالب لم یكن شیئا مذكورا[3] كسیكه علوم سیر و تواریخ را خوب بخواند می فهمد كه اگر ابوطالب نبود هر آینه از اسلام نام و نشانی نبود.

اكنون با دیده ی انصاف بنگرند كه آیا هیچكس به اندازه ی ابوطالب، از پیامبر اسلام جانبداری كرده است؟ و آیا اینهمه دفاع بی دریغ روزانه و شبانه و حمایتهای كم نظیری كه از رسول خدا می كرده دلیل ایمان او نیست؟ آیا دشمنی در دین و عقیده، كه از سخت ترین عداوتها و دشمنیها است با اینهمه جانبداریهای مداوم و خستگی ناپذیر سازگار است؟

عبدالله بن عباس میگوید پدرم نقل كرد كه ابوطالب به رسولخدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: ای فرزند برادر آیا خداوند تو را به پیامبر فرستاده؟ فرمود: آری. او عرض كرد پس آیت و علامتی نشان من بده. پیامبر فرمود: این درخت را بخوان كه بسوی

[صفحه 97]

من بیاید. ابوطالب، درخت را دعوت به سوی رسول الله كرد ناگهان درخت روی آورد تا در برابر رسولخدا قرار گرفت و به خاك افتاد سپس برگشت، ابوطالب گفت: اشهد انك لصادق، شهادت می دهم كه تو راستگوئی آنگاه. به فرزند خود گفت: «یا علی صل جناح ابن عمك»[4] یا علی در كنار عمو زاده ی خود به نماز بایست.

راستی آیا جمله ی: اشهد لصادق، با جمله ی، اشهد انك رسول الله، فرق دارد؟ و آیا این خود كلمه ی اسلام نیست؟. و آیا گفته ی او به فرزندش كه كنار پسر عمت به نماز بایست. نشانه ی كمال ایمان او نمی باشد؟ او كه حتی فرزند خود را به عبادت در كنار پیامبر وادار می كند خود ایمان نیاورده است؟.

عثمان بن مظعون می گوید: اسلام من بدوا حیاء از پیامبر بود زیرا او اسلام را كرارا بر من عرضه می داشت، و خلاصه اسلام در قلب من مستقر نشده بود روزی نزد او بودم كه ناگهان چشم به آسمان دوخت مثل كسیكه استفهام از چیزی می كند وقتی به حال اول برگشت راجع به حال او پرسش كردم فرمود: در اثناء اینكه با تو سخن می گفتم ناگاه جبرئیل را در هوا دیدم كه این آیه را آورد: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء و المنكر و البغی یعظكم لعلكم تذكرون».[5].

این آیه را كه از آن حضرت شنیدم ایمان مستقر یافتم، بنزد ابوطالب آمده و این مطلب را به او گفتم. او فرمود: «یا آل قریش اتبعوا محمد صلی الله علیه و آله ترشدوا فانه لا یامركم الا بمكارم الاخلاق»[6].

ای آل قریش پیروی كنید محمد صلی الله علیه و آله را كه رشد و ترقی خواهید یافت چه آنكه او شما را جز به مكرمتهای اخلاقی و صفات عالیه ی انسانی امر نمی كند شگفتا ابوطالب كه آل قریش و همه ی بستگان و نزدیكان و فامیل خود را به پیروی از پیامبر فراخوانده و اینگونه از برنامه های آسمانی او ستایش می كند خود ایمان نداشته است؟!

[صفحه 98]

واقع مطلب این استكه عداوت اعداء امیرالمومنین علیه السلام این اتهام را به وجود آورده و دشمنی با پسر، موجب شده كه پدر را اینچنین مورد جسارت قرار دهند. آری آنان نتوانستند برای خود آنحضرت عیب و نقطه ی ضعفی پیدا كنند تا بدان وسیله وجود پاكش را لكه دار نموده و از نظرها بیندازند لذا ناجوانمردانه متوسل به این نسبت ناروا شده و شخصیت والای ابوطالب را به باد تهمت و نسبت كفر گرفتند.


صفحه 95، 96، 97، 98.








    1. سوره ی انعام آیه 26 یعنی و آنان مردم را از آن- ایمان به پیامبر- منع میكنند و هم خود از آن دور می شوند و به هلاكت نمی افكنند مگر خودشان را در حالی كه خود نمی فهمند.
    2. كنز الفوائد كراجكی ص 80 و ضمنا جمله: فمن یبتغ... ما تولی اقتباس از آیه 114 سوره نساء است.
    3. شرح نهج البلاغه ج 1 ص 142.
    4. امالی شیخ صدوق ص 365.
    5. سوره ی نحل آیه ی 90 یعنی خداوند امر می كند به عدل و احسان به مردم، و عطا كردن به اقارب- یا به ذوی القربای پیامبر- و نهی می كند از فحشاء و كار بد و تجاوزگری، خداوند شما را موعظه می كند باشد كه متذكر گردید.
    6. مجمع البیان ج 380:3.